سایت مجمع صنایع هوایی جمهوری اسلامی ایران

مجمع هوانوردان ایران


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:27 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:26 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:23 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:16 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:33 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:27 توسط مهران|

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم !
درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری.

اون وقت پسر تموم سیب های درخت رو چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تموم پولهاش رو خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خوام یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم.
درخت گفت: شاخه های من رو قطع کن. اونها رو ببر و خانه ای بساز.
و اون پسر تموم شاخه های درخت رو قطع کرد. اونوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت تر از همیشه برگشت و گفت: می دونی؟ من از همسر و خانه ام خسته شدم و می خوام از اونها دور شم، اما وسیله ای برای مسافرت ندارم.
درخت گفت: منو از ریشه قطع کن و میون منو خالی کن و روی آب بنداز و برو.
پسر اون درخت رو از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت. اما درخت هنوز خوشحال بود.

شما چی دوستان؟آیا حاضرین دوستانتون رو شاد کنین؟ آیا حاضرین برای شاد کردن دیگران بها بپردازین؟ آیا پرداخت این بها حد و مرزی داره؟

مسیح علیه السلام فرمود: بهترین دوست کسی است که جان خود را فدا کند.

آیا شما حاضرین به خاطر خوشبختی و شادی کسی حتی جون خودتونو فدا کنین؟ منظورم این نیست که باید این کار رو بکنین

منظور از این سؤال فقط یه چیز بود، آیا کسی رو بی قید و شرط دوست دارین؟ چند نفر؟

عیب جامعه اینه که همه می خوان فرد مهمی باشن ولی هیچکس نمی خواد انسان مفیدی باشه

درختان میوه خودشونو نمی خورن،
ابرها باران رو نمی بلعن،
رودها آب خودشونو نمی خورن،
چیزی که برندگان دارن، همیشه به نفع دیگرانه

اوشو: همه آنچه که جمع کردم برباد رفت و همه آنچه که بخشیدم، مال من ماند. آنچه که بخشیدم هنوز با من است و آنچه که جمع کردم از دست رفت.
در واقع انسان جز اونچه که با دیگران تقسیم می کنه، چیزی نداره. عشق، پول و مال نیست که بشه اونو جمع کرد. عشق، عطر و طراوتیه که باید با دیگران تقسیم کرد
هر چه بیشتر بدست میاری، هرچه کمتر می بخشی، کمتر داری

زیگ زیگلار: محبت، یعنی دوست داشتن مردم، بیش از استحقاق آنها

این دقیقاً کاریه که خدا با ما کرده؟ کدوم یکی از ما می تونه با جرأت بگه که من لیاقت داشتم که خدا منو دوست داشته باشه؟

با امید به اینکه آسمون زندگیتون به رنگ یکرنگی عشق باشه

مخلصیم

نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:18 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:15 توسط مهران|


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:13 توسط مهران|

الهه عشق ...

  
 
  روي تخته سنگي نوشته بود:اگر کسي عاشق شد چه کند؟من هم زير آن نوشتم:بايد صبر کند.براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته من کسي نوشته بود:اگر صبر نداشت چه کند؟من هم با بي حوصلگي زير آن نوشتم: بميرد بهتر است.براي بار سوم که از آنجا عبور ميکردم،انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد،اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافت
  

 

 

نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:11 توسط مهران|

تنها بودن

روز اول آشنایی یادته....

برام شعرعاشقانه میخوندی یادته....

من که برات بودم عزیزترین یادته.....

سرمو رو شونه هات میذاشتم یادته....

دست های مهربونت رو روی صورتم می کشیدی یادته....

بهم میگفتی تو تنها عشقمی یادته....

همیشه من تنها آرزوت بودم یادته....

بهم میگفتی توی قلب من جز تو کسی راه نداره یادته....

میخوام تموم حرفاتو فریاد بزنم...(*بگم بی وفا یادته*)

تو تمام وجودت که الآن از سنگ شده منو تنها میذاری...

مگه تو دل نداری....وجدان نداری....

اینو بدون دل من بازیچه نبود...

آره من مثل عروسکی اسباب بازی تو شدم...

تو منو بازی دادی...چه جور به خودت اجازه دادی...

با رفتنت غرورمو بشکنی...

باشه برو....من تنهایی رو بعداز تو دوست دارم...

نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 21:10 توسط مهران|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
Design By : Pars Skin